داغ هزاران ترک  !

 

 

لب هایت

داغ ترک خورده ی تشنگی منست

تو نوش می کنی

من ترک می خورم   !

می گریزم

از ستارگان سوزانی که

کنج لب هایت سپیده می زند

گریزی نیست

تو امشب

بارور طولانی ترین بوسه شبِ زمینی

...

 

 

 

 


نه

نزدیکم نیا    !

بوی نا می دهم

این روزها

کپک زده ام به زندگی 

اما نه

این زندگی بود که  ...



بوی نان  

 

 

زمزمه هایت

شاپرک های خواب را هم می رقصاند

آفتاب زیر پلک هایت

شهر دیگری را نشانم می دهد

جایی که

رنگ پوست آدمها یکیست

و همه دست ها

بوی نان تنوری می دهد

چقدر دوست دارم دستها را بفشارم