زمزمه هایت

شاپرک های خواب را هم می رقصاند

آفتاب زیر پلک هایت

شهر دیگری را نشانم می دهد

جایی که

رنگ پوست آدمها یکیست

و همه دست ها

بوی نان تنوری می دهد

چقدر دوست دارم دستها را بفشارم