اینجا
نه آغازست نه پایان
اینجا
لبه پرتگاه
از بلندترین ارتفاع اعتمادست
،،،،
رهگذران این دریا بی شمارند
کجاست آن موج شکن
که نشکند به شکستن پارو
،،،،،،،
نگاه کن
اینجا دیگر
هیچکس و هیچ چیز باکره نیست
همه چیز یک نمایش معصومانه ست
در پشت کینه ها و سبقت گرفتن ها
،،،،،،
خوبی هایت آواریست
که همیشه
بر اغماض قلبم سنگینی می کند
،،،،،
چرخ پوچ این روزگار
مرا چرخاند
گاه به دور خویش
گاه به دور خودم
او ایستاده
اما من هنوز می چرخم
،،،،،
خانه ای نداشتم
شب مانده و تنها می گذشتم
پنجره ای گشوده بود
مهمانم کرد به فنجانی چای
طعم رفاقت می داد
ماندگار شدم
،،،،،
حوض من خاکستریست
ماهی هایم
به عشق آب تنی
آبی می شوند
،،،،،
حصارم را تنگ تر کن
می خواهم زندانی تو باشم
سرم با هر بادی
به سنگ می خورد
،،،،،،
سفارش مرا به دست هایت بکن
وقتی دلتنگم
در دست هایت جای می گیرم
باور کن
امشب سخت دلتنگم
،،،،،
مرد من
بگو به آغوش من چقدر بدهکاری
از وقتی رفته ای
باران در چشم هایم به بلوغ رسیده
و تو
چتر می گشایی
تا مبادا خیس شوی ....
،،،
بگذار زیبا شوم
کناره پنجره بازتاب مهتاب
زخمهای صورتم را می پوشاند
همین یک شب
آینه ها را جمع کن