قرار ما این نبود

که حتی به خوابم هم نیایی

گاهی به دیدنم بیا

خواب

تنها پناه من

برای گریز از غم ات شده

 

آسان نبود

دیدن سَرت بر بالین سنگی

مُهرنماز

عبادتهای شبانه ات را

 

در دست بی جان ات قرار دادند

و آیه ای از مهربانی های خدا را

کاش اینها همه کابوس بود

کاش خدا ...

رفتن ات را

یک سپیده عقب می انداخت

تا من  ....