برای تو می نویسم
،،،
بیا کنارم بنشین
دستی به پهلویم بکش
من سردم شده
شانه هایت را می خواهم
تا درد این هزاره ی پوسیده را
گریه کنم ...
ما سوته دلان یک شهریم
در این غربت خاموش
کاش می دانستی
چقدر فرصت کوتاهست
گاهی ترا
کنارم حس می کنم
گاهی سایه ات را می بینم
که پنهان
از کنار شعرهایم عبور می کنی
می خوانی ام
نمی بینم ات
اما اشک هایت
صورتم را خیس می کند
بغض ات گلویم را می فشارد
انگار مانده ای
در واپسین یک انتظار
تردید قدم هایت را می شماری
و من انتظارت را می کشم
،،،
+ نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱ ساعت 20:49 توسط سیمین شیرالی
|