نان و کاهگل ...

حتی کاهگل خانه ات
بوی نان می دهد
چه مهربانند نان هایت
دلم را گرم می کند
هر لقمه اش ...
چشم هایت
مرا به دشت می برد
از تنم سبزه می روید
سرانگشتانت
رفاقت سالهای دور را لقمه لقمه می بخشد
چه آشنا آمده ای
طره ی گیسویت
عفاف گمشده این نسل غریب را شرمسار می کند
و روسری ات
مرا به خواب مادرم می برد
آه مادرم ...
سیمین شیرالی
+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 4:9 توسط سیمین شیرالی
|