نپرس
کدام پیراهن ات را بپوشی
همیشه لباسهایت هفت رنگ بود
و من پی یکرنگی !
سیمین شیرالی
نپرس
کدام پیراهن ات را بپوشی
همیشه لباسهایت هفت رنگ بود
و من پی یکرنگی !
سیمین شیرالی
چمدانی در دستم
تندیسی بر دوشم
در را باز می کنم
صدای جیرجیر دَر
درگوش اهالی اتاق می پیچد
جایی برای نشستن نیست
تکیه می زنم
بر تیرک اتاق ...
گویی تک تک یاخته هایم
زوایای اتاق مرا مرور می کند
چشمِ دریغ نگاشت ها
بر دیوار پر از اشک می شود
دست هایم می لرزد
چمدان را باز می کنم
باید ببندم و بروم
اما
هیچ نیست ...
جز مشتی واژه
که هم سربار
هم تسکین بوده اند
بر
دلم ...
می بندم و می روم
خالی !
سیمین شیرالی
1
در من
کبوتری مدام بال بال می زند
به سقف کوتاه دلم ...
2
بوسه هایم
کاری نبود ، می دانم
وگرنه میخکوب می شدی !
3
اینان
هذیان های مدادم نیست
ضمیر دل است
در لکه های ماندگار شعر ...
سیمین شیرالی
در من
کبوتری مدام بال بال می زند
به سقف کوتاه دلم ...
سیمین شیرالی
نمی دانم این آغاز را
پایانی هست ؟
یا باز ...
امشب راهی ام
راهی همان فاصله ها
همسفرانم توده های ابر و آسمان
دوباره خط
تهران - اهواز
شاید کسی آنجا
با رطب به پیشوازم بیاید
شاید دوباره
بازوان گرم شهر دور گردنم حلقه بزند
غرق شوم به آغوش گریه
بگوید سیمین
چقدر دیر کردی
نخل هایمان کمر خم کرده اند
نفسی عمیق می کشم
و نام ات را صدا می زنم
آی
دلتنگی ...
سیمین شیرالی
پای برهنه بیا
فرش خانه ام
دیریست خاکیست
اگر بی چمدان بیایی
ماندنی تری
کاش
بی چمدان بیاید ...
" از مجموعه سیمین "
به جانِ نبضِ همین یاخته ها
که هنوز از آن سالها می زند
من هم به یادت بودم
ببین
هنوز انگشتانم
تار می تند به دور واژه ها ... !
سیمین شیرالی
از همه دوستان عزیزی که دیروز را به یادم آوردند
و یاد کردند ، سپاسگزارم
سینه ام
زمستان را می سوزاند
بگو
برف ها ببارند
این سوز را دوایی نیست ...
سیمین شیرالی
از دریچه چشمانم
سبز عبور کن
مثل تراوش یک بوسه
به رنگ آشتی
من ازآغوش های خاکستری گریزانم ...
سیمین شیرالی
تقصیر من نبود
اگر استکان چای
همیشه سرد می شد
آنکه باید می آمد
نیامد ...
سیمین شیرالی
زمستان 93
قلبم ازدحام دلتنگی
عقربه تنهایی
هیچ مسافری را به خانه نمی رساند
دیوار و شانه هایم
غربتی سرد
دلگیرم از فاصله ها
از جاده
و
خ و د م ...
سیمین شیرالی
1
میخاهم
از سادگی کفشدوزکی
برایت بگویم
که به عشق نوازش
بر سر انگشتانت نشست
و اسیر شد ...
سیمین شیرالی
در حریم این دست ها
جای یک نوازش خالیست
و من مدام
خواب دست هایت را می بینم
سیمین شیرالی
بر فراز این شکیبایی
مدادم فرود می آید
این روزها
جای کسی خالیست ...
سیمین شیرالی
هر چه می خواهم
در چروک صدایم
نام ات را اطو بکشم
نه تو
نه گلویم
صاف نمی شود
سیمین شیرالی